دانلود مقاله با موضوع تأسیس وراه اندازی مهدکودک وآمادگی روشنک
قالب فایل word ، تعداد صفحه 218 ، قابل ویرایش ، شامل :
چکیـده
عنوان :آموزش وپرورش پیش ازدبستان
دانشجو: وجیهه گلقندشتی
هدف من ازتهیه این پروژه این است که برای راه اندازی وتأ سیس یک مهداستاندارد باید این مراحل راطی کرد که مراحل عبارتنداز :
تعریف
اهمیت
ضرورت
برنامه ها یآموزش وپرورش پیش ازدبستان
بازیهای کودکان
ودرمرحله آخر برآورد هزینه تأسیس یک مهد استاندارد
تقدیم به :
به کودکان امروز
که بزرگان آینده اند
به بازی کنندگان امروز
که مدیران وسیاستگذاران فرداهستند
و
و به مربیان ووالدین
که به هستی کودکان معنی می بخشند
وسرنوشت آنان رارقم می زنند.
تشکراز:
استاد گرانقدرم سرکارخانم صحت که باراهنمایی های ارزنده شان مرادراین پروژه راهنمایی کردند .
نیایش
محبوب من، از خواب برخیز چرا که روحم در آن سوی دریاهای هراس آور تو را می خواند و نفسم بالهایش را بر فراز امواج کف آلود و خشمگین به سوی تو گسترده است. برخیز! که از حرکت باز ایستاده ای و آرامش غوغای سُم اسبان را از کار انداخته و گام های رهگذران از حرکت باز مانده اند. و خواب جانهای انسان را در آغوش گرفته و تنها من بیدار مانده ام چرا که هرگاه مرا غرقه سازد، شوق مرا بیرون می آورد. و هرگاه موانع مرا از تو دور سازند، محبت مرا به تو نزدیک می دارد. محبوب من، خوابگاهم را از بیم فراموشی پنهان شده از لابلای رواندازها ترک گفته ام و به کتاب روی آورده ام چرا که نا له من سطرها را از صفحات زدود و پیش چشمانم اوراقی صاف و سپید تبدیل کرد. محبوب من برخیز! و سخنان مرا بشنو.
محبوب من آنگاه ندای تو را آنسوی دریاها شنیدندو لمس کردن دستانت را حس کردم. بهوش آوردم و طاقتم را ترک کردم و بر روی علف زار ها به راه افتادم و گام ها و کناره های لباسم از شبنم شب نمناک شد. زینهار که من اینک زیر شاخه های درختان بادام که گل داده اند، ایستاده ام و محبوب من صدای تو را می شونم.
نازنینا، با من سخن بگو و بگذار که نفسهایت همراه با فضای پیشرو از دره های لبنان به سوی من آید. با من سخن بگو که کس دیگر نمی شوند، چرا که تاریکی همه آفریدگان را به لانه هایشان گسیل داشته و خواب ساکنان این شهر را مست کرده و تنها من بیدار ماندم، محبوب من، آسمان نقابی از اشعه ماه بافته و آن را بر پیکر لبنان انداخته است، نازنینا آسمان از تاریکی شب ردایی ضخیم بافته که آسترش از دود کارخانه ها و نفس های مرگ است و با آن گوشه های شهر را فرو پژشانده است.
محبوب من، ساکنان روستاها از کوفهایشان برخاسته و بین درختان گردو و بید ایستاده اند و جانهایشان به سوی نمودگاه آرزو پیشی می گیرد.
محبوب من، شاخه ها خم شدند و صدای برگهایش با نوای جویبار جاری در هم آمیخت و ترانه سلیمان و طنین گیتار داوود و آوازهای موصولی را دوباره به گوش من تکرار کرد.